غم فرسوده

لغت نامه دهخدا

غم فرسوده. [ غ َ ف َ دَ /دِ ] ( ص مرکب ) ناتوان شده از غم و غصه. ( ناظم الاطباء ). آنکه غم او را بفرساید. غمزده. غمکش :
گرچه غم فرسوده دوران بدم
مرگ عزالدین مرا فرسود و بس.خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ناتوان شده از اندوه و غصه غمزده غمکش .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال ابجد فال ابجد