شه نشان

لغت نامه دهخدا

شه نشان. [ ش َه ْ ن ِ ] ( نف مرکب ) شاه نشان. نشاننده شاه. سلطان عظیم الشأن. دست نشانده کننده شاه و سلطان. سلطان بزرگ که کسی را به شاهی و سلطنت ناحیه ای بگمارد و منصوب سازد :
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک عز دین قاهر شه نشان.نظامی.جای شاهان است یا رب فرخ و فرخنده باد
جاودان بر پادشاه شه نشان شه نشین.سلمان ساوجی.تو شه نشانی و ما شه تو شاه و ما بنده
تو آفتابی و ما مه تو ماه و ما اختر.قاآنی.|| ( ن مف مرکب ) که او را شاه نشانده و منصوب کرده باشد. رجوع به شاه نشان شود.

فرهنگ فارسی

شاه نشان نشاننده شاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال کارت فال کارت فال راز فال راز