شعله رخسار

لغت نامه دهخدا

شعله رخسار. [ ش ُ ل َ / ل ِ رُ ] ( ص مرکب ) شعله رخ. شعله روی. تابنده رخسار. شعله دیدار. صاحب آنندراج گوید: از اسمای محبوب است. مجازاً، آنکه چهره ای چون آتش زبانه کننده دارد از زیبائی و تابناکی :
گریبان می درم بیخود چو بینم شعله رخساری
دو دستم در تن آتش پرستان است پنداری.ملا قاسم مشهدی ( از آنندراج ).و رجوع به مترادفات مذکور شود.

فرهنگ فارسی

شعله رخ شعله روی تابنده رخسار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال کارت فال کارت فال نخود فال نخود