لغت نامه دهخدا
شحر. [ ش ِ ] ( ع اِ ) شط. ( اقرب الموارد ). رود.
شحر. [ ش َ ح َ ] ( ع ) فزع و خوف. ( از اقرب الموارد ).
شحر. [ ش َ ] ( ع مص ) دهان گشادن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شحر. [ ش َ / ش ِ ] ( اِخ ) ساحلی است میان عمان و عدن. ( از منتهی الارب ). ساحل یمن. ( از اقرب الموارد ). شهری است ( به عربستان ) بر کران دریا و از وی اشتران نیک خیزد و لبان از آنجا برند به همه جهان. ( حدودالعالم ). ساحل مهرة به یمن. ( از المعرب جوالیقی ).