سماع کردن

لغت نامه دهخدا

سماع کردن. [ س َک َ دَ ] ( مص مرکب ) پایکوبی و رقص کردن :
از سحر حلال او ظریفان
کردند سماع با حریفان.نظامی.بلبل سماع بر گل بستان همی کند
من بر گل شقایق رخسار میکنم.سعدی.

فرهنگ فارسی

پایکوبی و رقص کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم