در جنبیدن

لغت نامه دهخدا

درجنبیدن. [ دَ جُم ْ دَ ] ( مص مرکب ) جنبیدن. از جای رفتن. حرکت کردن :
لشکر شادبهر درجنبید
نای روئین و کوس بغرنبید.عنصری.رجوع به جنبیدن شود.

فرهنگ فارسی

جنبیدن از جای رفتن حرکت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال شمع فال شمع فال تماس فال تماس استخاره کن استخاره کن