لغت نامه دهخدا
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن.منوچهری.دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی.منوچهری.اشهب گردون بدرکاب نگیرد
جز پی یکران خوش عنان که تو داری.سیدحسن غزنوی.نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر.نظامی.بدستم در از دولت خوش عنان
طبرزد چنین شد طبرخون چنان.نظامی.چون آب رونده خوش عنان باش
هرجا که روی لطف رسان باش.نظامی.