ته کردن

لغت نامه دهخدا

ته کردن. [ ت َه ْ ک َ دَ] ( مص مرکب ) تا کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- ته کردن رخت و قماش ؛ تاکردن آن :
صبا را شرم می آید به روی گل نگه کردن
که رخت غنچه را وا کرد و نتوانست ته کردن.؟ ( از بهار عجم و آنندراج ).- ته کردن زانو ؛ به ادب نشستن چنانکه در نماز می نشینند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به ته و تا و دیگر ترکیبهای این دو شود.

فرهنگ فارسی

تا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی فال چای فال چای فال درخت فال درخت