بی دوام

لغت نامه دهخدا

بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم... تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات. ( کلیله و دمنه ).
در حسن بی نظیری در لطف بی نهایت
در مهربی ثباتی در عهد بیدوامی.سعدی.و رجوع به دوام شود.

فرهنگ عمید

آنچه زود فرسوده و نابود شود، ناپایدار.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ناپایدار مقابل بادوام .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم