بنفسج

لغت نامه دهخدا

بنفسج. [ ب َ ن َ س َ ] ( معرب ، اِ ) معرب بنفشه فارسی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بوئیدن تازه ٔآن نافع محرورین و مداومت بر آن منوم و مروح و مربای آن نافع ذات الجنب و ذات الریه و دافع صداع و سعال است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). معرب بنفشه فارسی است و بعربی فرفیر نامند و بیونانی ابر. ( از تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 59، 105 و دزی ج 1 ص 118 و شرفنامه منیری و الفاظالادویه و بنفشه شود.

فرهنگ عمید

= بنفشه

فرهنگ فارسی

( اسم ) بنفشه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم