حزین

حزین در زبان فارسی به معنای حالتی غمگین یا اندوهناک است و به طور خاص در شعر و ادبیات برای بیان احساسات عمیق و دل‌تنگی به کار می‌رود. این واژه به نوعی با احساسات انسانی ارتباط دارد و نشان‌دهنده‌ی لحظاتی است که فرد در آن به دلایلی چون فقدان یا جدایی دچار اندوه می‌شود. در متون ادبی، معمولاً از این واژه برای تصویرسازی و منتقل کردن حس ناامیدی و غم استفاده می‌شود. اما با این حال، حزین می‌تواند در برخی موارد به معنای شادکام نیز به کار برود، که این موضوع نشان‌دهنده‌ی پیچیدگی احساسات انسانی است. در واقع، این واژه به ما یادآوری می‌کند که زندگی پر از احساسات متنوع است و چه بسا که از دل‌تنگی و غم، شادابی و خوشحالی نیز به وجود آید. این دو جنبه‌ی متضاد در کنار یکدیگر، زیبایی و عمق احساسات را در ادبیات فارسی به تصویر می‌کشند.

لغت نامه دهخدا

حزین. [ ح َ ] ( ع ص ) محزون. مهموم. غمناک. اندوهناک. اندوهگین. ( دهار ) ( منتهی الارب ). غمگن. غمگین. غمین. اندوهگن. غمنده. مغموم. افسرده: مِحزان، حزنان؛ که خاطری حزین دارد. ضد مسرور. ( معجم البلدان ). ج، حِزان. حُزناء: چون یعقوب را دید سلام کرد و گفت ایها الشیخ الحزین. ( قصص الانبیاء ص 271 )

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ] (ص. ) اندوهناک، غمگین.

فرهنگ عمید

غمگین، اندوهگین، اندوهناک، غمناک.

فرهنگ فارسی

( شیخ ) محمد علی بن ابو طالب لاهیجی اصفهانی ( و. اصفهان ۱۱٠۳ ه. ق./ ۱۶۹۱ م. ف. بنارس ( هند ) ۱۱۸۱ ه. ق./ ۱۷۶۷م. ). وی از اعقاب شیخ زاهد گیلانی است. اجدادش در لاهیجان سکونت داشتند و پدرش از آنجا باصفهان رفت و محمد علی در آن شهر تولد یافت و در حمله افغانان از اصفهان بیرون شد و پس از سفر در بلاد ایران و عراق و حجاز و یمن بهند شتافت و تا پایان عمر در آن ناحیه بود. حزین کتابی در احوال شاعران بنام (( تذکره حزین ) ) و سر گذشتی از خود با ذکر حوادث ایام خویش بنام (( تاریخ حزین ) ) دارد که هر دو حاوی اطلاعات سودمند است. حزین دیوان اشعار خود را در چهار قسمت مدون کرده و آن مشتمل بر انواع مختلف شعر است. سخن او متوسط و مقرون بسادگی و روانی و حد فاصلی است میان سبک شاعران قدیم و سبک هندی.
اندوهگین، اندوهناک، غمگین، حزان وحزنائ جمع
( صفت ) اندوهناک غمگین اندوهمند: (( نوای حزین نی. ) )
آبی است به نجد

فرهنگ اسم ها

اسم: حزین (پسر) (عربی)
معنی: اندوهگین، غمگین، لقب یکی از شاعران قرن دوازدهم، حزین لاهیجی

جملاتی از کلمه حزین

خرم به تو داشتم دل بی غم را هجر تو حزین کرد دل خرم را
بی بال و پرت حزین مسکین در کنج غم آشیان گرفته
باز بپیما به حزین خراب تا دمد از خامهٔ او آفتاب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم