بازی فراخ

لغت نامه دهخدا

بازی فراخ. [ ف َ ] ( ص مرکب ) بمجاز، در برابر تنگخوی. در شعر سعدی بدین سان آمده است :
سعدیا عاشق نشاید بودن اندر خانقاه
شاهد بازی فراخ و زاهدان تنگخوی.
که بمعنی مَزّاح و فراخ خوی در برابر تنگخوی است ، اما همین بیت در نسخ متأخر بدین صورت در آمده است :
سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست
شاهدان بازی مزاج و صوفیان بس تنگخوی.
و مصراع دوم بدینسان نیز در نسخ آمده است :
شاهدان بازی فراخ و...

فرهنگ فارسی

در برابر تنگ خوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت فال مکعب فال مکعب