اوجس

لغت نامه دهخدا

اوجس. [ اَ ج َ ] ( ع اِ ) اندک از طعام و شراب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ماذقت عنده اوجس ؛یعنی نزد او چیزی از طعام نچشیدم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || روزگار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || لاافعله سجیس الاوجس ؛ نمیکنم آنرا هرگز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَوْجَسَ: خفیف و پنهانی احساس کرد (از وجس به معنای صدای آهسته است ، و ایجاس ، احساس آن صدا در دل است ،و در عبارت " فاوجس منهم خیفة " ایجاس خیفه در نفس ، احساس آن است ، البته آن احساسی که خفیف و پنهانی باشد ، یعنی آثارش در رنگ پوست آدمی بروز نکند وبرای همین ک...
ریشه کلمه:
وجس (۳ بار)
فَزَع. فزعیکه در قلب افتد و یا از چیزیکه شنیده شده احساس شود چنانکه در قاموس گفته و نیز به معنی خفا و پنهانی است. ایجاس به معنی احساس است و نیز گویند «اَوْجَسَ خَوْفا» یعنی ترس را پنهان کرد. . موسی درخودش احساس خوف کرد یا خوف را در ضمیرش پنهان داشت. ایضا . همین طور در . در نهج البلاغه خطبه 4 فرموده: «لَمْ یُوجِسْ مُوسی «علیه السلام» خیفَةٌ عَلی نَفْسِهِ، أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ» موسی راجع به خودش نترسید بلکه از غلبه نادانان و حکومت گمراهان ترسید که جای حق را بگیرند و جهال از سحر ساحران فریب خورند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم