انبهی

لغت نامه دهخدا

انبهی. [ اَم ْ ب ُ ] ( حامص ) مخفف انبوهی :
نز انبهی تواند آمد بگوش بانگ
نز دیدگان تواند رفتن برون نظر.مسعودسعد.گوسفندان گر بروننداز حساب
زانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟مولوی.بس سرای پر ز جمع و انبهی
پیش چشم عاقبت بینان تهی.مولوی.ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ
ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ.مولوی.و رجوع به انبوهی شود.

فرهنگ فارسی

مخف انبوهی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت