مضارب. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِضْرَب. خیمه هاو چادرهای بزرگ. ( از اقرب الموارد ) : سپاه ، دست از قتل بازداشتند و با مضارب و منازل خویش آمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 104 ). || حیله ها و تدابیر جنگی. ( از ذیل اقرب الموارد ). مضارب. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) جنگجو. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مضاربة شود.
فرهنگ عمید
۱. (ریاضی ) = مَضرَب ۲. [قدیمی] خیمه ها.
فرهنگ فارسی
جمع مضرب ( اسم ) ۱ - با شمشیر زننده زد و خورد کننده . ۲ - شرکت کننده در مال و تن .
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] مضارب به فتح کسر را، در مضاربه به معنی عامل مضاربه می باشد که او را مقارض به فتح را نیز گویند. جابری عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی، ص۱۶۴.