نعل بستن. [ ن َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) نعل کردن ستور. ( ناظم الاطباء ). با میخ نعل را به کف سم ستور استوار کردن. ( یادداشت مؤلف ). نعل زدن. نعل کردن. نعل کوبیدن : آستینش گرفت سرهنگی که بیا نعل بر ستورم بند.سعدی.- امثال : پشه را در هوا نعل می بندد ؛ فوق العاده زیرک و کاردان است.
فرهنگ فارسی
نعل کردن ستور . با میخ نعل را به کف سم ستور استوار کردن . نعل زدن . نعل کردن . نعل کوبیدن .