نیکوسیر

لغت نامه دهخدا

نیکوسیر. [ سی َ ] ( ص مرکب ) نیک نهاد. خوش وضع و خوش اخلاق و مؤدب. ( ناظم الاطباء ). خوش رفتار. نکوسیرت :
منت بنده خوب نیکوسیر
به دست آرم این رابه نخاس بر.سعدی.در این بوم حاتم شناسی مگر
که فرخنده روی است و نیکوسیر.سعدی.گل بی خار میسر نشود در بستان
گل بی عیب جهان مردم نیکوسیرند.سعدی.

فرهنگ فارسی

نیک نهاد . خوش وضع و خوش اخلاق و مودب . خوش رفتار . نکو سیرت .

دانشنامه عمومی

محمد نیکوسیر یا نکوسیر ازمدعیان تاج و تخت در هند بود. او از ۱۶۸۱ تا ۱۷۱۹ در حبس بود و در سال ۱۷۱۹ برای تکیه بر حکومت وارد جنگ شد. او پسر شاهزاده شورشی محمد اکبر پسر اورنگ زیب بود و در یک حرمسرا در آگرا می زیست. در سال ۱۶۹۵ او با سن ۱۶ سالگی صوبه دار آسام شد و تا ۱۷۰۱ در آنجا بود. در سال ۱۷۰۲ شاهزاده توسط اورنگ زیب، صوبه دار سند شد تا سال ۱۷۰۷ در آنجا ماند.
بیربال وزیر ( با بیربال دیگری اشتباه نشود ) قصد داشت تا او را به عنوان یک حاکم دست نشانده به حکومت رساند ولی برادران سید مانعش شدند و او را به زندان انداختند.
درگذشت او در سال ۱۷۲۳ در سن ۴۳ سالگی بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس فال نوستراداموس فال نوستراداموس