مشیا

لغت نامه دهخدا

مشیا. [ م َش ْ ] ( هزوارش ، اِ ) به لغت زند و پازند روغن گوسفند را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هزوارش «مشیا» و «مشکیا»، پهلوی روغن ( روغن ).
مشیا. [ م َش ْ ] ( اِ ) در اوستا «مشیا»، در گاتها «مشا» و «مارتا» بمعنی فناپذیر، درگذشتنی ، مردم و انسان آمده... در بندهشن پهلوی «مشیا» بمنزله «آدم » و مشیوئی بمنزله حوا در نزد اقوام سامی است... و مشیوئی را «مشیانه » هم گویند. ( از حاشیه برهان چ معین ).

فرهنگ فارسی

مختلف و مختلف الخلقه

فرهنگ اسم ها

اسم: مشیا (دختر) (پهلوی، اوستایی) (تلفظ: mašiyā) (فارسی: مشيا) (انگلیسی: mashiya)
معنی: فناپذیر، درگذشتنی، مشیا ( در اوستا ) به معنی فناپذیر، مردم و انسان آمده، ( در بندهشن پهلوی ) «مشیا» به منزله ی «آدم» و مشیوئی به منزله ی «حوا» در نزد اقوام سامی است، و مشیوئی را «مشیانه» هم گویند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال تماس فال تماس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت