مشم

لغت نامه دهخدا

مشم. [ م َش َم م ] ( ع اِ ) ذفرالمشم ؛ تیزبوی . ( یادداشت مؤلف ) : ذکیةالرائحه ناعمةالمشم و الملمس. ( ابن البیطار ) ( یادداشت مؤلف ).
مشم. [ م ُ ش ِم م ] ( ع ص ) متنفر و بیزار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). سربازگیرنده از کراهت. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

متنفر و بیزار سرباز گیرنده از کراهت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال آرزو فال آرزو فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه