مرغ وار

لغت نامه دهخدا

مرغ وار. [ م ُ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ. بسان مرغ. مانند مرغ. مرغ مانند :
می پرم مرغ وار گرد جهان
هیچ جا آشیان نمی یابم.خاقانی.خاطر تو مرغ وار هست به پرواز عقل
یافته هر صبحدم دانه ٔاهل ثواب.خاقانی.ز مرغ و بره روی رنگین بساط
برآورده پر مرغ وار از نشاط.نظامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم