چرخ بلند

لغت نامه دهخدا

چرخ بلند. [ چ َ خ ِ ب ُ ل َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ. آسمان. سپهر بلند. بلند آسمان. کنایه از آسمان و سپهر. چرخ گردان. چرخ گردنده :
که گفتت برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند.فردوسی.من آگاهی از فر یزدان دهم
هم از راز چرخ بلند آگهم.فردوسی.این چرخ بلند را همی بین
بر خاک و هوا و آب و آذر.ناصرخسرو.رجوع به چرخ و چرخ گردنده شود.

فرهنگ فارسی

چرخ ٠ آسمان ٠ سپهر بلند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم