هت

لغت نامه دهخدا

هت. [ هََ ت ت ] ( ع مص ) پی هم نقل کردن کلام و حدیث را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || نیکو راندن کلام را بسلامت. ( منتهی الارب ). نیکو بیان کردن کلام و حدیث را. ( ناظم الاطباء ). نیکو راندن کلام را. ( از اقرب الموارد ). سخن نیکو راندن. ( زوزنی ). || پاره کردن جامه. ( ناظم الاطباء ). جامه پاره کردن. ( منتهی الارب ). پاره پاره کردن جامه. ( اقرب الموارد )( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ). || دریدن عرض کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ). روی گردانیدن. ( منتهی الارب ). || ریختن آب را. ( از اقرب الموارد ). ریختن آب و مانند آن را. ( ناظم الاطباء ). پی در پی ریختن آب را. ( از معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). ریختن. ( منتهی الارب ). هت السحابة المطر؛ پی در پی بارید. پیاپی بارید. || فرود افکندن از مرتبه در اکرام. ( منتهی الارب ). پایین آوردن مرتبه کسی را در اکرام. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || پی در پی رشتن زن. ( از معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). متابعت کردن زن در غزل. ( منتهی الارب ). متابعت کردن زن در دوک رشتن. ( ناظم الاطباء ). || فروریختن برگ درخت را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). فروافتادن برگ درخت. ( منتهی الارب ). || شکستن و خرد کردن چیزی را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). شکستن. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( زوزنی ). || بشتاب سخن گفتن. ( معجم متن اللغة ).
- هت همزة ؛ تلفظ کردن همزة را در کلام. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ).
- هت قوائم بعیر ؛ صدا کردن پاهای شتر. ( اقرب الموارد ).
هت. [ هََ2ت ْ ت َ ] ( هندی ، اِ ) از اندازه های هند بوده که معادل یک قبضه و بیست و چهار انگشت باشد و آن یک ذرع است. و «دست » نیزنامیده میشده. ( از ماللهند ابوریحان بیرونی ص 79 ).

فرهنگ فارسی

از اندازه های هند بوده که معادل یک قبضه و بیست و چهار انگشت باشد و آن یک ذرع است و دست نیز نامیده میشده .

دانشنامه عمومی

هِت ( به مجاری: Hét ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه پوتنوک واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال احساس فال احساس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ابجد فال ابجد