لغت نامه دهخدا
ببردیم بر دشمنان تاختن
نیارست کس گردن افراختن.فردوسی.هرکه بیهوده گردن افرازد
خویشتن را به گردن اندازد.سعدی.بلندآواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بیشرمی بینداخت.سعدی ( گلستان ).میفراز گردن به دستار و ریش
که دستار پنبه ست و ریشت حشیش.سعدی ( بوستان ).و رجوع به گردن افراشتن شود.