ساییده

لغت نامه دهخدا

ساییده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) رجوع به ساییدن شود.
- پاردم ساییده ، پاردم سابیده ؛ زرنگ. محنک. گرم و سرد دیده. گربز بی شرم.

فرهنگ عمید

۱. کوبیده و نرم شده، سوده.
۲. صیقل شده، زدوده.
۳. فرسوده.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سوده کوبیده نرم شده . ۲ - بهم مالیده . ۳ - سوهان شده . ۴ - زدوده شده صیقل شده . ۵ - اره شده . ۶ - فرسوده . ۷ - لندوده مالیده . ۸ - گداخته مذاب . ۹ - لمس شده . ۱٠ - تلاقی کرده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم