سخن سنجی

لغت نامه دهخدا

سخن سنجی. [ س ُ خ َ س َ ] ( حامص مرکب )عمل سخن سنج. سخن فهمی. ادیبی. سخن شناسی :
هر که میزان سخن سنجی داند کردن
بجزاز راستی مدحش شاهین نکند.سوزنی.بر من آن شد که در سخن سنجی
ده دهی زر دهم نه ده پنجی.نظامی.|| فن اطلاع بر رموز سخن. نقدالشعر.

فرهنگ عمید

سخن سنج بودن، سنجیدن سخن.

فرهنگ فارسی

فن اطلاع بر رموز سخن سخن فهمی سخن شناسی ادیبی نقادی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم