سخن سنجی. [ س ُ خ َ س َ ] ( حامص مرکب )عمل سخن سنج. سخن فهمی. ادیبی. سخن شناسی : هر که میزان سخن سنجی داند کردن بجزاز راستی مدحش شاهین نکند.سوزنی.بر من آن شد که در سخن سنجی ده دهی زر دهم نه ده پنجی.نظامی.|| فن اطلاع بر رموز سخن. نقدالشعر.
فرهنگ عمید
سخن سنج بودن، سنجیدن سخن.
فرهنگ فارسی
فن اطلاع بر رموز سخن سخن فهمی سخن شناسی ادیبی نقادی .