شن

لغت نامه دهخدا

شن. [ ش َ ] ( اِ ) ناز و کرشمه را گویند. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
چه جان گر نیستی و چشم پرشن
جهان بر من نبودی چشم سوزن.عطار.|| نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. ( از ناظم الاطباء ). || شونگ و سفیدال. یک نوع درختی است در لرستان. نامی است که در نور و کجور و زیارت گرگان به شونگ دهند. ( یادداشت مؤلف ). نام درخت پلاخور است و آن درختچه ای است از جنس لنی سرا که در جنگلهای کرانه دریای مازندران و ارسباران و بجنورد یافت میشود و شش گونه آن را نام برده اند و این درختچه جزء درختهای زینتی و دارای گلهای خوشبو و روشنایی پسند است و در هر خاکی میروید و برگهای آن را دام دوست میدارد. میوه آن سمی است و برای کودکان مخصوصاً خطرناک است. این درخت بوسیله قلمه و خوابانیدن زیاد میشود. ( جنگل شناسی ج 2 ص 265 ). رجوع به شونگ شود.
شن. [ َ-ِش ْ ] ( پسوند ) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش » آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کُنِشْن ، رَوِشْن ، بوِشْن ، دَهِشْن ، گوارِشْن. کلمه پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی. ( از فرهنگ فارسی معین ).
شن. [ ش َ ] ( پسوند ) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن ، جوشن ،«گوشن »، روشن ، اشن ، پشن ، اوشن ، آبشن ، دوشن ، در گلشن و تبشن ( به معنی آب گرم معدنی ). ( یادداشت مؤلف ).
شن. [ ش َن ن ] ( ع اِ ) مشک کهنه دریده. ج ، شِنان. ( منتهی الارب ). مشک کهنه کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. ( از اقرب الموارد ). مشک کهن. ( مهذب الاسماء ). خیک کهنه. ( برهان ). مشکیزه کهنه. ( یادداشت مؤلف ).
شن. [ ش َن ن ] ( ع مص ) پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن. ( از منتهی الارب ). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده. ( از اقرب الموارد ). ریختن بعنف. ( تاج المصادر بیهقی ). || فروریختن اشک چشم. ( از اقرب الموارد ). || از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه : شَن َّ الغارة علیهم ؛ یعنی پریشان و از هر طرف ریختن غارت را بر ایشان و اَشَن َّ نیز به همین معنی است. ( از منتهی الارب ). غارت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || خشک شدن مشک. || خشک و تکیده و لاغر شدن شتر از تشنگی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(ش ) (اِ. ) خرده سنگ هایی که از ریگ نرم ترند.

فرهنگ عمید

ریگ نرم، سنگ ریزه، خرده سنگ به اندازۀ دانۀ گندم یا اندکی درشت تر.

فرهنگ فارسی

ریگ نرم، سنگریزه، رده سنگ، باندازه گندم
پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی باقی مانده و آن به دوم شخص امر حاضر یا ریشه فعل می پیوندد : بوشن دهشن گوارشن . توضیح پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزیی .
از مقادیر و مقیاسهای طول در عهد قدیم ایران .

فرهنگستان زبان و ادب

{granule} [زمین شناسی] ذرۀ رسوبی به قطر 2 تا 4 میلی متر
{gravel} [زمین شناسی] انباشته ای طبیعی و سست از آوارهای بزرگ تر از ماسه و کوچک تر از ریگ

دانشنامه عمومی

شن به سنگ ریزه خردتر از ریگ و درشت تر از ماسه گفته می شود. شن معمولاً در ساحل دریا و رود به راحتی یافت می شود. در مهندسی عمران بر اساس طبقه بندیِ ASTM به سنگدانه های کوچک تر از ۷۵ میلی متر و درشت تر از ۴٫۷۵ میلی متر شن می گویند. طبق استاندارد طبقه بندی متحد خاک شن به دو رده شن ریز و شن درشت تقسیم می شود. برای نمونه منظور از ۰۴ و ۰۶ این است که بزرگ ترین قطر سنگدانه به ترتیب از ۴ میلی متر و ۶ میلی متر بیشتر نباشد.
شن (زمین شناسی). شن ، دانه یا شن ریزدانه ( انگلیسی: Granule ) به سنگی گفته می شود که اندازه ذره در آن بر پایه مقیاس فی در رسوب شناسی بین ۲ تا ۴ میلی متر باشد. به طور کلی شن ریزدانه بزرگ تر از ماسه ( قطر ۰٫۰۶۲۵ تا ۲ میلی متر ) و کوچک تر از ریگ ( قطر ۴ تا ۶۴ میلی متر ) به شمار می آید. سنگی به طور عمده از شن ریزدانه تشکیل شده باشد را کنگلومرای دانه ای یا کنگلومرای شنی می نامند.

دانشنامه آزاد فارسی

شِن (gravel)
رسوب درشت دانه ای متشکل از ریگ یا قطعات کوچک سنگ. منشأ آن بستر دریاچه ها و رودخانه ها یا سواحل دریاست. از شن برای راه سازی، شن ریزی خط آهن، و دانه بندیِ بتون استفاده می کنند. شن را از معادن سنگ، با نام شن چال، استخراج می کنند. در شن چال، معمولاً شن با ماسه یا رُس مخلوط است. بعضی از کانسارهای شن نیز حاوی ذخیره های آبرُفتیِ کانه های فلزداری، عمدتاً شامل قلع، یا فلزات آزادی از قبیل طلا و نقرهاند.

ویکی واژه

خرده سنگ‌هایی که از ریگ نرم ترند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم