شریفی

لغت نامه دهخدا

شریفی. [ ش َ ] ( حامص ) بزرگواری. مجد. || سیادت. ( یادداشت مؤلف ). سید علوی بودن :
او شریفی می کند دعوی سرد
مادر او را که می داند که کرد.مولوی.رجوع به شریف شود. || ( ص نسبی ) از انتساب شریف و اسم اجدادی است. ( از انساب سمعانی ). || ( ص نسبی ، اِ ) قسمی ازلعل است که به نام کسی که آن را بیرون آوده نسبت کرده اند. ( جواهرنامه ).
شریفی. [ ش َ ] ( اِخ ) بلخی ، معروف به صاحب. از گویندگان قرن نهم هجری قمری و از حاضران جوکی میرزا بود و اشعاری در مدح فرمانروایان بدخشان دارد. بیت زیر او راست :
قیامت است قدت گر بود قیامت راست
ز قامت تو به عالم قیامتی برخاست.( از قاموس الاعلام ترکی ).رجوع به فرهنگ سخنوران ( مدخل صاحب ) و مآخذ مندرج در آن شود.
شریفی. [ ش َ ] ( اِخ ) مشهدی ، امیر شریفی. از سادات مشهد و از نسل سیدشریف جرجانی و از گویندگان و موسیقی دانان قرن دهم هجری قمری بود. قطعه زیر از اوست :
بس که سیل غمت از دیده دمادم گذرد
روز هجر تو مرا چون شب ماتم گذرد
لاله روید ز زمینی که از آنجا گذرم
بس که خون دلم از دیده پرنم گذرد.
( از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.

فرهنگ فارسی

بزرگواری مجد یا سیادت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شریفی (ابهام زدایی). شریفی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابراهیم بن نظام علی شریفی اصفهانی، ابراهیم بن نظام علی شریفی اصفهانی، از شعرای معاصر اصفهان• رمضان علی شریفی، مدرس و واعظ روشنفکر شیعه افغانستان در قرن چهاردهم هجری• فضل الله شریفی، میرزا فضل الله شریفی ذهبی خاوری شیرازی، از مهم ترین مورخان صدر دوره قاجاریه
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم