شیرچنگ

لغت نامه دهخدا

شیرچنگ. [ چ َ ] ( ص مرکب ) با چنگی همانند چنگ شیر. آنکه چنگال وی مثل شیر باشد. ( ناظم الاطباء ). صاحب چنگ مانند شیر. ( فرهنگ لغات ولف ). || قوی چنگال. قوی دست. قوی پنجه :
فرنگیس گفت ای گو شیرچنگ
چه بودت که دیگر شدستی به رنگ.فردوسی.اگر پیل زوری و گر شیرچنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ.( بوستان ).

فرهنگ عمید

شیرپنجه، قوی پنجه، زورمند.

فرهنگ فارسی

با چنگی همانند چنگ شیر قوی چنگال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم