شفاه. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَفَة. به معنی لبها. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت مؤلف ). ج ِ شَفَت. ( از آنندراج ). ج ِ شفة. ( دهار ) ( اقرب الموارد ). لبها، و آن جمع شفت است که دراصل شفة بوده. ( غیاث اللغات ). و رجوع به شفة شود. شفاه. [ ش ِ ] ( ع مص ) مشافهة. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مشافهه شود.
فرهنگ عمید
= شفه
فرهنگ فارسی
لبها، جمع شفه، سخنی روبرووبه زبان گفته، زبانی ( اسم ) جمع شفه لبها لبان . جمع شفه بمعنی لبها جمع شفه لبها و آن جمع شفت است که در اصل شفه بوده .