راهور

لغت نامه دهخدا

راهور. [ وَ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف راهوار. ( شرفنامه منیری ). اسب تیزرو و فراخ گام :
بود در معرض فضلم پیاده میل در میدان
کسی کو زیر ران خود ز دعوی راهور دارد.( از مؤلف شرفنامه منیری ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - راه سپر . ۲ - فراخ گام تند رو و خوش راه ( اسب استر و غیره ) .
مخفف راهوار . اسب تیز رو و فراخ گام .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم