راه جویان

لغت نامه دهخدا

راه جویان. ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال جستن راه. که در حال جستن راه باشد. || عاقل. طالب حقیقت :
بیوزش بنزدیک موبد شدند
همه راه جویان و بخرد شدند.فردوسی.در راه روش چو خضر پوپان
هنجارنمای و راه جویان.نظامی.

فرهنگ فارسی

در حال جستن راه . که در حال جستن راه باشد . یا عاقل . طالب حقیقت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم