راست گردیدن

لغت نامه دهخدا

راست گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) مستقیم گشتن. استقامت یافتن. به استقامت رسیدن. از کجی و انحناء بیرون آمدن. اطراد؛ راست و مستقیم گردیدن. سد؛ راست و استوار گردیدن. ( منتهی الارب ). || مطابق شدن. یکی شدن. هم آهنگی یافتن.
اعتدال ؛ راست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به راست گشتن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تماس فال تماس فال چوب فال چوب