صائغ

لغت نامه دهخدا

صائغ. [ ءِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی ازصوغ. زرگر. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ). || ریخته گر. ج ، صاغَة. صواغ. صیاغ.
صائغ. [ ءِ ] ( اِخ ) لقب احمدبن محمد و ثابت بن شریح و جماعةبن سعد و عبداﷲبن محمد و چند تن دیگر است. ( ریحانةالادب ج 2 ص 410 ).
صائغ. [ ءِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن میمون صایغ، از مردم مرو، مکنی به ابی اسحاق. وی از عطأبن ابی ریاح و نافع روایت کند. حسان بن ابراهیم و داودبن ابی فرات و اهل بلد او از وی روایت آرند. فقیهی فاضل و از آمرین به معروف بود و ابومسلم خراسانی وی را بسال 131 هَ. ق. بکشت. و قبر وی در وسط شهر، معروف و زیارتگاه است. ( الانساب سمعانی ص 348 ب ).
صائغ. [ ءِ ] ( اِخ ) ابوجعفر محمدبن اسماعیل بن سالم مکّی. از مردم بغداد ساکن مکه. وی از حجاج بن محمد اعور و سبابةبن سوار، و روح بن عبادة، و ابی اسامة حمادبن اسامه ، و ابی داود حفری ، و قبیصةبن عقبة روایت کند. و از وی سوسی بن هارون حافظ و یحیی بن محمدبن صاعد، و ابوالعباس عبداﷲبن عبدالرحمان عسکری روایت کنند. ( الانساب سمعانی ص 348 ب ).
صائغ. [ ءِ ] ( اِخ ) ابومنصور عبدالواحدبن حسن بن عبدالواحدبن ابراهیم صائغ شیرازی ، معروف به صایغ کبیر. محدث است. وی پیاده نزد قاضی ابی عمرو قسم بن جعفر هاشمی به بصره رفت و از وی و جماعتی از شیوخ شیراز [حدیث ] شنید. حافظ عبدالعزیزبن محمدبن محمد نخشبی گوید: عبدالصمدبن حسن حافظ وی را نمی ستود ( یتکلم فیه ). ( الانساب سمعانی ص 348 ).
صائغ. [ ءِ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبدالوهاب بن محمدبن یزیدبن سنان بن جبله نیشابوری ، مکنّی به ابی حامد. محدث است. وی در نیشابور از ابوبکر محمدبن اسحاق بن خزیمة و ابوالعباس محمد ( ؟ ) یحیی بن محمدبن صاعد و طبقه آنان [ حدیث ] شنید. و از وی حاکم ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ حافظ وابوالعباس جعفربن محمدبن المعر المستغفری حدیث شنیده اند. حاکم در تاریخ نیشابور ذکر او آورده است و گوید: ابوحامد صائغ در خراسان و عراق بسیار حدیث شنیده و در نیشابور حدیث گفته است. و او را فرزندی بود به بخارا و وی ابوحامد را به بخارا برد و ابوحامد بسال 374 هَ. ق. بدانجا درگذشت. ( الانساب سمعانی ص 348 ).
صائغ. [ ءِ ] ( اِخ ) حکیم شهاب الدین محمدبن علی صایغ شهاب زرگر. از مذکوران خراسان و مشهوران جهان بوده است ، و در علم صیاغت ماهر،و بر صناعت شعر کامل ، و او را توحید است ، میگوید:

فرهنگ عمید

۱. زرگر.
۲. ریخته گر.

فرهنگ فارسی

احمد ابن محمد بن عبدالله نیشابوری مکنی به ابو حامد محدث ( ف. بخارا۳۷۴ ه.ق. ). وی در خراسان و عراق حدیث بسیار شنید و در نیشابور حدیث میگفت .
۱ - زرگر . ۲ - ریخته گر جمع : صاغه صواغ صیاغ .
نقولاوس خوری یا نقولاوس صائغ حلبی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال انگلیسی فال انگلیسی فال درخت فال درخت فال ای چینگ فال ای چینگ