دامادی. ( حامص ) ازدواج. کدخدائی. کتخدائی. شاهی. زن گرفتن و جشن کردن. مصاهرت. عروسی. ( آنندراج ). صهریت : بخانه زن می شدند بدامادی. ( تاریخ بخارا ). گفت پسرفلان زن خواسته است بدامادی میرود. ( تاریخ بخارا ). ازپی دامادی پروانه امشب ساخت عشق در عروسی خانه فانوس جای شمع را.ملاطغرا ( از آنندراج ).- امثال : مرگ زن هیچ کم از لذت دامادی نیست . عروسیه ، دامادیه ، شیشه به... هادیه . || شوهری دختر یاخواهر کسی : بچنین دختری بآزادی اختیارت کنم بدامادی.نظامی.کای شده آگاه ز استادیم خاص کن امروز بدامادیم.نظامی.
فرهنگ عمید
۱. داماد شدن، زن گرفتن. ۲. داماد کسی بودن، شوهری دختر یا خواهر کسی. ۳. (صفت نسبی، منسوب به داماد ) مربوط و مخصوص داماد: کت و شلوار دامادی.