بلوی

لغت نامه دهخدا

بلوی. [ ب َ وا ] ( ع اِ ) آزمایش. ( منتهی الارب ) ( دهار )( مهذب الاسماء ). امتحان و اختبار. ( اقرب الموارد ). || سختی. ( منتهی الارب ). مصیبت. ( اقرب الموارد ). بَلْوة. ج ، بَلایا. ( اقرب الموارد ) :
درِ هدی نگشاید مگر کلید سخن
همو گشاید درهای آفت و بلوی.ناصرخسرو.سرور و راحت و نعمت نصیب جان تو باد
همیشه باد عدویت در آتش بلوی.ادیب صابر. || دریافت چیزی و کشف آن. ( منتهی الارب ). || در تداول فارسی آشوب و غوغا و هنگامه و سرکشی. ( ناظم الاطباء ). شورش. بلوای عام. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عام البلوی ؛ رژی بلوای تنباکو. رژی. و رجوع به رژی شود.
بلوی. [ ب َ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بَلّی که قبیله ایست از قضاعة. ( از الانساب سمعانی ) ( منتهی الارب ).
بلوی. [ ] ( اِخ ) شهری از سند است از آن سوی رود مهران. جائی با نعمت بسیار و منبر در آنجا هست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. ( حدود العالم ).
بلوی. [ ب َ ل َ ] ( اِخ ) لقب زهیربن قیس ، از امیران و فرماندهان شجاع صدر اسلام است. و گویند او از صحابیان بود. در فتح مصلا حضور داشت و بسال 69 هَ. ق. حاکم برقة شد. بلوی بسال 76 هَ. ق. در جنگ با رومیان بقتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 87 ) بنقل از ابن الاثیر و النجوم الزاهرة و البیان المغرب.
بلوی. [ ب َ ل َ ] ( اِخ ) لقب عبدالرحمان بن عدیس بن عمرو، صحابی است. رجوع به عبدالرحمان ( ابن عدیس... ) شود.

فرهنگ معین

(بَ وا ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - آزمایش ، آزمون . ۲ - سختی ، گرفتاری . ۳ - شورش .

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آزمایش آزمون . ۲ - سختی گرفتاری . ۳ - شورش : ( بلوای عام شد . ) توضیح در عربی ( بلوی ) نویسند و در فارسی طبق معمول ( بلوا ) رایج شده است .
لقب عبدالرحمان بن عدیس بن عمرو صحابی است .

دانشنامه عمومی

بلوی ( به ایتالیایی: Belvì ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان نیورو واقع شده است.
بلوی ۱۸٫۱ کیلومترمربع مساحت و ۶۷۴ نفر جمعیت دارد و ۶۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

ویکی واژه

آزمایش، آزمون.
سختی، گرفتا
شورش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال میلادی فال میلادی فال نخود فال نخود