لغت نامه دهخدا
بقی. [ ب َ ق ْی ْ ] ( ع مص ) انتظار کشیدن کسی را و نگریستن به سوی وی، واوی و یایی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و فی الحدیث: بقینا رسول اﷲ صلی اﷲ علیه وسلم؛ ای انتظرناه. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
بقی. [ ب َ قا ] ( ع مص ) بقاء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بقاء شود.
بقی. [ ب َ ] ( اِخ ) بقی بن مخلد حافظ اندلسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ابوعبدالرحمن بقی بن مخلد اندلسی قرطبی شود.