لغت نامه دهخدا
جمجمة. [ ج ُ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) کاسه سر یا استخوانی که در آن دماغ است. ج ، جمجم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نوعی از پیمانه است. ( منتهی الارب ). || چاه در شوره زار. || قدح چوبین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || چوب قلبه که در آن آهن تعبیه کنند. ( منتهی الارب ). ج ، جماجم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).