تکثر. [ ت َ ک َث ْ ث ُ ] ( ع مص ) بسیار جستن. ( تاج المصادر بیهقی ). بسیاری جستن. ( زوزنی ). || بسیار نمودن. ( منتهی الارب ). بسیار نمودن و بسیار شدن. ( ناظم الاطباء ). بسیار شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تکلف بسیاری. ( از اقرب الموارد ). || بیشی نمودن بمال کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). پیشی نمودن بمال کسی و بی نیاز شدن بدان. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(تَ کَ ثّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بسیار شدن ، زیاد شدن .
فرهنگ عمید
بسیار شدن، زیاد شدن.
فرهنگ فارسی
بسیارشدن، زیادشدن ۱ - ( مصدر ) بسیار شدن زیاد شدن . ۲ - ( مصدر ) بسیاری جستن بسیار گرفتن ( از چیزی ) . ۳ -( اسم ) بسیاری . جمع : تکثرات .