تند. [ ت ُ ] ( ص ، ق ) مرادف تیز باشد. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تیز و برنده. ( ناظم الاطباء ). بران. مقابل کند:شمشیری تند. تیغی تند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دکتر معین در حاشیه برهان آرد: اوستا: تونت ، توونت از ریشه تو قیاس شودبه توان ( توانستن ). هوبشمان رابطه تند را با توان معتقد نیست. اورامانی ، تون . سمنانی ، توند . سنگسری و سرخه ای و لاسگردی ، توند .شهمیرزادی ، دو . گیلکی ، توند . || زود و شتاب. ( ناظم الاطباء ). سریع، به شتاب. مقابل کند. باعجله. سبک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : بشد تند افراسیاب از میان برآویخت با لشکر تازیان.فردوسی.طورگ سپهبد نشد هیچ کند عقاب نبردی برانگیخت تند.فردوسی.اگر ز کین تو دندان خصم کنده شود عجب نباشد ازآن عزم تند و خنجر تیز.ظهیرفاریابی.بدو گفت ای که آتش می کشی تند بیا و شعله چندانی مکن کند.امیرخسرو دهلوی.فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب از بسکه تند می گذرد روزگار عمر.صائب. || هر چیز که از جای برجهد وجهنده باشد. ( برهان ). جنبان و جهنده. ( شرفنامه منیری ). در بهار عجم نوشته که تند و تنده بمعنی تیز و جلد چون پرند و پرنده... ( آنندراج ). جلد و چالاک و چست و تیز و بی باک. ( ناظم الاطباء ). چابک. زبر و زرنگ. فرز. قپچان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سرکش.توسن. ( یادداشت ، ایضاً ). تیزتک. ( صفت اسب ) : بشوی نرم هم به صبر و درم چون به زین و لگام تند ستاغ.شهید.بتنجید عذرا چو مردان جنگ ترنجید بر باره تند تنگ .عنصری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).تند جهان رام شد تند مکن جان و دل تیز فلک نرم شد تیز مشو زین و آن.مسعودسعد.تو رستمی و باره تند تو هست رخش تو حیدری و تیغ تو جز ذوالفقار نیست.مسعودسعد.فرزانه نجم دین که سپهر و نجوم تند امر ورا به جمله مسخر شوند و رام.سوزنی.رامند خلق مر فلک تند را از آنک دربند بندگی فلک تند رام تست.سوزنی.لگامم بر دهان افکند ایام که چون ایام بودم تند و توسن.خاقانی.
فرهنگ معین
(تُ ) (ص . ) ۱ - تیز، برنده . ۲ - جلد، چالاک . ۳ - طعمی که دهان رابسوزاند، مانند: طعم فلفل . ۴ - بلندی ، تپه . ۵ - بدخو، خشمگین .
فرهنگ عمید
۱. [مقابلِ کُند] توٲم با شتاب، سریع. ۲. شدید، قوی: آفتاب تند. ۳. دارای سرازیری بسیار. ۴. [مجاز] دارای رنگ چشم گیر: قرمز تند. ۵. [مجاز] زشت، ناخوشایند: فرخزاد بفزود گفتار تند / دل مردم پرخِرد کرد کند (فردوسی: ۸/۶۴ ). ۶. [مجاز] خشمگین. ۷. دارای طعم سوزنده، مانند فلفل و خردل. ۸. (قید ) باشتاب. ۹. [مجاز] توٲم با خشم. ۱۰. [قدیمی، مجاز] چست، چالاک. ۱۱. [قدیمی] سریع السیر. ۱۲. [قدیمی] تیز، بُرنده. ۱۳. [مجاز] بدخو. ۱۴. [قدیمی، مجاز] بی باک. ۱۵. [قدیمی، مجاز] ستیزه جو: چو گشتند هر دو بر آن رای کند / سپهبد برآمد به بالای تند (فردوسی: ۵/۳۹۷ ). * تند رفتن: (مصدر لازم ) با سرعت و شتاب راه رفتن. * تندوتیز: [عامیانه] ۱. چست، چالاک، چابک. ۲. هرچه که طعمش تند و سوزنده باشد، تندمزه.
فرهنگ فارسی
۱- ( صفت ) تیز برنده ( شمشیر خنجر و غیره ) مقابل کند . ۲ - مز. تیز و حاد مانند فلفل . ۳ - جهنده . ۴ - جلد چالاک جابک . ۵ - خشمگین عضبناک عصبانی.۶ - غلیظ ( رنگ ) سیر( رنگ ) پررنگ : سبزتند . ۷ - باشتاب بعجله : تند راه میرود.۸- ( اسم ) سرکوه تندی . ۹- غول بیابانی یا گوش. تند. زاوی. حاده.
دانشنامه عمومی
تند (آلبوم). «تند» آلبومی از راش است که در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شد. تند (ترانه دیپلو و اروه پیجز). «تند» ( به انگلیسی: Spicy ) ترانه ای از موسیقی دان فرانسوی اروه پیجز و تهیه کنندهٔ آمریکایی دیپلو با خوانندگی چارلی ایکس سی ایکس می باشد که در ۳۰ مهٔ سال ۲۰۱۹ از سوی ناشر ضبط مد دیسنت منتشر گردید.
ویکی واژه
همراه با سرعت یا شتاب، مقابل کُند. شدید، قوی، تیز، برنده، گلد، چالاک. (چاشنی): دارای مزّه تندی، سوزنده، طعمی که دهان را بسوزاند، مانند: طعم فلفل. بدخو، خشمگین.