تباعد

لغت نامه دهخدا

تباعد. [ ت َ ع ُ ] ( ع مص )از یکدیگر دور شدن. ( زوزنی ). دور شدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). از همدیگر دور شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). ضد تقارب. ( اقرب الموارد ). دوری. ( ناظم الاطباء ). || دور از حقیقت. دوراز واقع. دروغ گونه : نظم این آیات پیش از استنباط رویت چون تباعدی می نماید. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ معین

(تَ عُ ) [ ع . ] (مص ل . ) از یکدیگر دوری کردن .

فرهنگ عمید

دوری کردن.

فرهنگ فارسی

ازیکدیگردورشدن، ازهم دورکردن
۱- ( مصدر ) از یکدیگر دور شدندوری جستن دوری نمودن مقابل تقارب . ۲- ( اسم ) دوری .۳- ( اسم ) وا گرایی
از یکدیگر دور شدن . دور شدن . از همدیگر دور شدن . ضد تقارب . دوری .

ویکی واژه

از یکدیگر دوری کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چای فال چای فال احساس فال احساس فال درخت فال درخت