تمنع

لغت نامه دهخدا

تمنع. [ ت َ م َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) استوار و قوی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازایستادن. ( آنندراج ). || چیره شدن بر آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ مَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - استوار شدن . ۲ - بازایستادن .

فرهنگ عمید

۱. قوی شدن.
۲. استوار شدن.
۳. چیره شدن.
۴. بازایستادن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) استوار شدن.۲ - باز ایستادن خود داری کردن . ۲ - ( اسم ) مناعت . جمع : تمنعات .

دانشنامه عمومی

تمنع ( به عربی: تمنع ) یک منطقهٔ مسکونی در یمن است که در استان شبوه واقع شده است.

ویکی واژه

استوار شدن.
بازایستادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ فال ارمنی فال ارمنی