تازی

لغت نامه دهخدا

تازی. ( ص نسبی ، اِ ) عربی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( شرفنامه منیری ). عرب ، کسی که درعربستان میماند. ( فرهنگ نظام ). وجه اشتقاق : فرزانه بهرام بن فرزانه فرهاد تاز، نام یکی از پسران سیامک بوده و تازیان از نسل اویند و از بعضی تواریخ نیز چنین معلوم میشود که تاز پسرزاده سیامک بن میشی بن کیومرث بوده و پدر جمله عرب است و نسب تمام عرب به تاز میرسد چنانکه نسب همه عجم به هوشنگ شاه میرسد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا )... و در سراج اللغات نوشته که تازی بمعنی عربی و این منسوب به تاز است چون لفظ تاز بمعنی تازنده نیز آمده و در اوائل اسلام عربان تاخت و تاراج بسیار در ایران کرده اند،بدین جهت نسبت به تاز کرده. ( غیاث اللغات ). بعضی حدس زده اند که تازی اصلاً بمعنی چادرنشین است ، از کلمه تاژ و تاز بمعنی چادر و خیمه و یاء نسبت ، و همیشه آن را مقابل دهقان آرند. پس دهقان بمعنی روستانشین و تازی بمعنی چادرنشین است ، طوائف چادرنشین که ییلاق و قشلاق کنند، مقابل دهقان که ساکن و تخته قاپو باشد. طبق این حدس کلمه مورد بحث بار اول بمعنی مطلق چادرنشین بوده است و سپس بمعنی خاص تری فقط بر عرب اطلاق شده است. مردم چین عرب را تاش نامند و این تاش مأخوذ ازکلمه فارسی تاژی یا تازیست که بمعنی چادرنشین است و این نشان میدهد که مردم چین در اول عرب را بتوسط ایرانیان دریانورد و تجار برّی ایران شناخته اند. مرحوم بهار در سبک شناسی آرد: ایرانیان از قدیم بمردم اجنبی «تاچیک » یا «تاژیک » می گفته اند، چنانکه یونانیان «بربر» و اعراب «اعجمی » یا «عجم » گویند. این لفظ در زبان دری تازه ، «تازی » تلفظ شد و رفته رفته خاص اعراب گردید، ولی در توران و ماوراءالنهر لهجه قدیم باقی و به اجانب «تاچیک » میگفتند و بعد از اختلاط ترکان آلتایی با فارسی زبانان آن سامان ، لفظ «تاچیک » بهمان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسی زبانان را «تاجیک » خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد. ( سبک شناسی ج 3 ص 50 حاشیه 1 ). تازی یعنی عرب و گویا آن شکل فارسی کلمه طائی یعنی منسوب به قبیله طی باشد و بموجب شهرت این قبیله از بابت تسمیه کل به اسم جزء، طایی به تمام عرب گفته شده ( در تاریخ نظایر این زیاد است ). ما ایرانیان تمام یونان را بنام یک قبیله آن ملت ( یونیام ) نام نهادیم و کلمه پارسه هم وقتی نام یک قسمت و یک طایفه ایران بوده و بعد از طرف یونانیها و عرب بتمام ایران اطلاق شد یعنی یونانی «پرسیا» و عرب «فرس » گفت. یونان را رومیها بنام یک قبیله یونان که بین آنها معروف بوده «گیرسیا» نام دادند. ( لغات شاهنامه تألیف رضازاده شفق ).

فرهنگ معین

(اِ. ) سگ شکاری .
(ص . ) ۱ - عرب ، عربی . ۲ - زبان عربی .

فرهنگ عمید

۱. عرب.
۲. عربی.
۳. (اسم، صفت ) اسبی از نژاد عربی.
نوعی سگ شکاریِ بسیار دونده و تیزرو با بدن لاغر و پاهای دراز.

فرهنگ فارسی

تازیک، عرب، اسب تازی:اسب عربی، تازیان جمع ، نوعی سگ شکاری که بدن لاغروپاهای درازوتیزرودارد
( اسم ) سگ شکاری
تازی عنه بازگشت از وی برای حوض ساختن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تازی (تازیان)، در فارسی به معنای عرب، زبان عربی یا مردم عرب است.
لفظ تازی و صورتهای دیگر آن: تاچیک، تاجیک، تاژیک، تازیک و تازیگ، ظاهراً از نام قبیله «طی» مشتق شده که همسایه شاهنشاهی ایران و از نیرومندترین قبایل عرب بوده اند و به گواهی مدارک سریانی و یهودی، و از بابت تسمیه کل به اسم جزء، به معنای عرب یا اعراب به طور کلی بوده است.
اینگونه تسمیه نظایر دیگری نیز دارد، چنانکه یونانیان و رومیان لفظ پرسیا (پارس) و عرب لفظ فُرس را که به معنای مردم فارس است، به همه ایرانیان اطلاق کرده اند.
نیز گفته اند که سریانیها و ایرانیان لفظ یون را، که نام قبیله ای در آسیای صغیر بوده، به معنای همه قوم هلاس یعنی هلنی گرفته اند.
اگر دیده می شود که در متون، تازی را به معنای عرب و بعضی صورتهای دیگر آن را به معنای ایرانی گرفته اند، علت آن احتمالاً این باشد که اشتقاق این کلمه را هم از مادّه طی عربی و هم از تات ترکی دانسته اند.
← واژه تات در ترکی
(۱) محمد دبیرسیاقی، «تات و تاجیک و تازیک»، در نامواره دکتر محمود افشار، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۰ش.
(۲) علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا.
(۳) یحیی ماهیار نوابی، «تاجیک و تازیک»، در ارج نامه ایرج: به پاس نیم قرن سوابق درخشان فرهنگی و دانشگاهی استاد ایرج افشار، به کوشش محسن باقرزاده، تهران: توس، ۱۳۷۷ ش.
(۴) محمود کاشغری ،دیوان لغات الترک.

ویکی واژه

عرب، عربی.
زبان عربی.
سگ شکا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم