کام سقف دهان در انسان و دیگر پستانداران است که حفره دهان را از حفره بینی جدا میکند. در انسان از دو بخش تشکیل شده است: بخش استخوانی در جلو که به آن کام سخت تشکیل شده از استخوان فک فوقانی گفته میشود و بخش نرم و گوشتی در عقب که به نام کام نرم شناخته میشود. عصبدهی حسی این عضو توسط عصب سه قلو انجام میگیرد. نقص در این عضو، که به عنوان شکاف این عضو شناخته میشود، میتواند در بیماری لب شکری بروز کند. همچنین سنجد تلخ یا کام که با نام علمی شناخته میشود، یکی از گونههای سرده سنجد تلخ است. این گیاه به صورت یک درختچه خاردار با ارتفاعی بین یک تا سه متر رشد میکند و به طور طبیعی در زمینهای آهکی به صورت انبوه میروید. از ریشههای آن، پاجوشهای زیادی به وجود میآید. برگهای این گیاه باریک و دراز، با نوک تیز و طولی بین پنج تا شش سانتیمتر هستند. برگها دندانهدار نیستند و دمبرگ آن بسیار کوتاه است. سطح بالایی برگها سبز خاکستری و سطح زیرین آن نقرهای و پوشیده از فلسهای مایل به خرمایی است. گلهای سنجد تلخ در اواخر بهار ظاهر میشوند و رنگی مایل به سبز دارند و به دو نوع نر و ماده تقسیم میشوند. میوه این گیاه کوچک، به شکل کروی یا بیضوی و به رنگ زرد مایل به نارنجی است و طعمی ترش دارد.
کام
لغت نامه دهخدا
کام. ( اِ ) مراد و مقصد. ( برهان ) ( غیاث ) ( اوبهی ). مقصود. کامه. ( از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش. آرزو. مطلوب. خواست. لَر. کَر. آرمان
فرهنگ معین
(اِ. ) سقف دهان.
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] خواست، مقصود، اراده: بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲: ۵/۲۶۴۰ ).
۳. [قدیمی] لذت، خوشی، تنعم.
۴. [قدیمی] قدرت، توانایی: وزاوی است پیروزی و هم شکست / به نیک و به بد زو بُوَد کام و دست (فردوسی۲: ۲/۸۵۱ ).
۵. [قدیمی، مجاز] معشوق، محبوب.
۶. [قدیمی] هوای نفسانی.
۷. (اسم مصدر ) [قدیمی، مجاز] هم آغوشی.
* کام جستن: (مصدر متعدی ) در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن.
* کام راندن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن.
* کام گرفتن: (مصدر لازم ) [مجاز] به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن.
* کام کشیدن: (مصدر لازم ) به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن.
* کام و کر: [قدیمی] =* کام و گر: کار بی علم کام وکر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱: ۳۲۱ حاشیه ).
* کام و گر: [قدیمی] مراد، مقصود، آرزو: دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی: ۶۷ ).
۱. (زیست شناسی ) دهان: زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمهٴ انعام او یافت (جامی ۵: ۱۹ ).
۲. (زیست شناسی ) سقف دهان، سق.
۳. [عامیانه، مجاز] پُک.
= غاسول
فرهنگ فارسی
( اسم ) درختچه ایست خار دار از تیر. سنجدها که یکی از تیره های نزدیک به زیتونیان است. این درختچه فقط شامل یک گونه است که در اروپا و آسیا ( از جمله ایران ) میروید ( جزو درختان جنگلهای شمالی ایران است ) و دارای برگها ی مایل بخاکستر ی در سطح فوقانی و نقره یی رنگ در سطح تحتانی میباشد. شکل برگها کشیده و بیضوی و دارای یک رگبرگ وسطی است. در سطح تحتایی برگها همیشه فلسهای نارنجی رنگی مشاهده میشود. گلهایش زرد مایل به سبز میوه ها یش سته و کوچک و زرد رنگ بامز. ترش است تق تق سنجد صحرایی شوک قصار غاسول رومی کا آم
دهی است از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل
دانشنامه آزاد فارسی
در پستانداران، سقف دهان. بخش جلوی کام سخت و استخوانی، و بخش عقبی آن عضلانی و نرم است. ادغام ناقص دو نیمۀ جانبی کام (کام شکری) موجب اختلال در تکلم می شود.
جملاتی از کلمه کام
هر کامدست سوی تو دست امید را در دامن مکارم و بحر کرم زدست
درخت کام تو گردد برومند تو باشی در جهان مهتر خداوند
پنداشت که از دولت وصلت کامی یابد لیکن نیافت بیچاره دلم