تفرعن

لغت نامه دهخدا

تفرعن. [ ت َ ف َ ع ُ ] ( ع مص ) زشتخوی شدن و ستمکار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجبر و طغیان کردن بر کسی. ( از اقرب الموارد ). || تخلق به اخلاق فراعنه کردن. || مانستن به فرعون در تکبر و ستم. ( ناظم الاطباء ). || بلند و قوی گردیدن نبات. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ فَ عُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) مانند فرعون متکبر و ستمکار بودن . ۲ - ستمکار گردیدن . ۳ - (اِمص . ) خودپرستی ، تکبر.

فرهنگ عمید

۱. خودخواهی و خودنمایی کردن.
۲. [قدیمی] گردن کشی کردن.
۳. [قدیمی] جور و ستم کردن.
۴. [قدیمی] گردنکشی و زشت خویی.

فرهنگ فارسی

خودخواهی وتکبروخودنمایی کردن، گردنکشی کردن
۱ -( مصدر ) مانستن بفرعون درتکبر و ستم . ۲ - زشت خوی شدن ستمکار گردیدن . ۳ - ( اسم ) تکبر خود پرستی . جمع : تفرعنات .

ویکی واژه

مانند فرعون متکبر و ستمکار بودن.
ستمکار گردیدن.
خودپرستی، تکبر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال پی ام سی فال پی ام سی