ترویج

لغت نامه دهخدا

ترویج. [ ت َرْ ] ( ع مص ) رایج کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). روان کردن.( تاج المصادر بیهقی ). روایی دادن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رواج دادن کالا. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آرایش دادن کلام و مبهم ساختن آن چنانکه حقیقت آن درک نشود. ( از المنجد ). || تعجیل کردن چیزی را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || دوام یافتن غبار بر سر شتر. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) رواج دادن .

فرهنگ عمید

۱. رواج دادن، رونق دادن.
۲. روا کردن چیزی.

فرهنگ فارسی

رواج دادن، رونق دادن، رواکردن چیزی
۱- ( مصدر ) رواج دادن روا کردن روایی دادن . ۲- ( اسم ) رواج روایی . جمع : ترویجات .

ویکی واژه

رواج دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم