تحضر

لغت نامه دهخدا

تحضر. [ ت َ ح َض ْ ض ُ ] ( ع مص ) حاضر آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). حاضر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || و یتعدی. ( منتهی الارب ). حاضر کردن. ( ناظم الاطباء ): تحضره الهم. ( منتهی الارب ). تحضر فلان و تحضره. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ حَ ضُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) حاضر کردن . ۲ - (مص ل . ) حاضر شدن .

فرهنگ عمید

حاضر شدن.

ویکی واژه

حاضر کردن.
حاضر شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال اوراکل فال اوراکل فال میلادی فال میلادی فال سنجش فال سنجش