خطرناکی

لغت نامه دهخدا

خطرناکی. [ خ َ طَ] ( حامص مرکب ) حالت خطرناک. حالت خطر. ( یادداشت بخطمؤلف ). خطر. هول. خوف. ( ناظم الاطباء ) :
از آن سو که دیدم دلم پاره شد
خرد زآن خطرناکی آواره شد.نظامی.خطرناکی کار دانسته ام
شدن دور ازو کم توانسته ام.نظامی.جهان تاختن باز یاد آمدش
خطرناکی رفته یاد آمدش.نظامی. || قیمتی. باارزشی. پربهایی :
چو گوهرنهاد است و گوهرنژاد
خطرناکی گوهر آرد بیاد.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - خطر بیم ترس هول . ۲ - دشواری .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم