جلاب

لغت نامه دهخدا

جلاب. [ ج ُ ]( معرب ، اِ ) معرب گلاب است. جُلاّب. ( اقرب الموارد ).
جلاب.[ ج َل ْ ل ] ( ع ص ) کشنده اسب و جز آن بفروختن. ( منتهی الارب ). کسی که بندگان و جز آنان را برای بازرگانی از شهری به شهری کشاند. ( از اقرب الموارد ). نخاس.
جلاب. [ ج ُل ْ ل ] ( معرب ، اِ ) معرب گلاب است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || انگبینی است که با گلاب آمیخته و آنرا بپزند تا حدی که قوام آید. شربت که از قند و گلاب سازند. ایرانیان آنرابمعنی مطلق شربت بکار برند. ( حاشیه برهان چ معین ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گویا چیزی است که امروز ماآنرا شربت قند یا شربت ( مطلق ) میگوئیم. ( از یادداشت مؤلف ) : و یضع بها [ بالبصرة ] من المر عسل یسمی السبلان و هو طیب کانه الجلاب. ( ابن بطوطة ).
زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم
زان نی که ازو نیزه کنی ناید جلاب.خاقانی.خضر جلابی بدست ازآب دست مصطفی
کوست ظلمات عرب را آب حیوان آمده.خاقانی.بدست چاشنی گیری چو مهتاب
فرستادش ز شربتهای جلاب.نظامی.ای مریدهوای نفس حریص
تشنه بر زهر همچو جلابی.سعدی.من آن شیرین درخت آب دارم
که هم حلوا و هم جلاب دارم.نظامی.نخست از من قناعت کن بجلاب
که حلوا هم تو خواهی خورد مشتاب.نظامی.باول شربت از حلوا میندیش
که حلوا پس بود جلاب در پیش.نظامی.رجوع به ژولپ در همین لغت نامه شود. || گاه پزشکان این کلمه را بر منضج اطلاق کنند چنانکه در بحرالجواهر گفته است. صاحب برهان در شرح کلمه آکح گوید: آکح جلاب را گویند و آن دارویی باشد جوشانیده وصاف کرده شده. ( برهان ) ( غیاث اللغات ).
جلاب. [ ج ُ ] ( اِخ ) نام شاعری است از بخارا. رجوع به جلاب بخاری شود.
جلاب. [ ج َل ْ ل ] ( اِخ ) جابربن عبداﷲبن مبارک موصلی مکنی به ابوالقاسم از محدثان است. وی در بغداد از ابی یعلی حسین بن محمد مطلبی حدیث کرده و از او ابراهیم بن مخلد باقر حی روایت کند. ( لباب الانساب ).، ( جل آب ) جل آب. [ ج ُل ْ ل ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزی که بر روی آب استاده بندد واین فعل را جل بستن آب گویند. ( آنندراج از غیاث ).

فرهنگ معین

(جُ لّ ) [ ع . ] [ معر. ] (اِمر. ) گلاب .
(جَ لّ ) [ ع . ] (ص . ) جلب کننده .

فرهنگ عمید

۱. کسی که بنده و برده را از شهری به شهر دیگر برای فروش ببرد.
۲. جلب کننده، به طرفی کشنده.
شربتی که از گلاب و عسل یا شکر درست می کردند: نشاید بُرد سعدی جان از این کار / مسافر تشنه و جلاب مسموم (سعدی۲: ۵۱۷ ).

فرهنگ فارسی

جلب کننده، بطرفی کشندهگلاب، شربت گلاب وعسل وشکر
( اسم ) گلاب
جابر بن عبدالله بن مبارک موصلی مکنی به ابوالقاسم از محدثان است . وی در بغداد از ابی یعلی حسین بن محمد مطلبی حدیث کرده و از او ابراهیم بن مخلد باقر حی روایت کند .
( جل آب ) سبزیکه بر روی آب استاده بندد و این فعل را جل بستن آب گویند .

دانشنامه عمومی

جلاب یک نوع شربت محبوب در خاورمیانه به خصوص در کشورهای اردن، سوریه، فلسطین و لبنان است. این نوشیدنی معمولاً در ماه رمضان زیاد نوشیده می شود. شربت جلاب از ترکیب شیره انگور یا شیره خرما، خرنوب و گلاب تهیه می شود و با عود عربی دودی می شود.
گلاب و نبات را در ظرفی بریزید و روی حرارت ملایم قرار دهید تا بجوش بیاید. هنگام جوشیدن کف روی شربت را با قاشق بگیرید تا شربت شفاف شود. مخلوط گلاب و نبات باید به قدری بجوشد که میزان آن نصف شود.
زعفران ساییده شده را با مقداری گلاب حل کنید و به شربت نبات و گلاب اضافه کنید. سپس شربت آماده شده ی جلاب را با آب سرد مخلوط کنید و یا با عرقیجات مورد علاقه و یا تخم ریحان بنوشید.

ویکی واژه

معرب گلاب است .
ستور فروش . برده فروش
گلاب.
جلب کننده.
جُ لابْ و همچنین جُلْ لابْ
جَلْ لابْ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم