حالی کردن

لغت نامه دهخدا

حالی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن. افهام. فهمانیدن. ملتفت کردن. نیک فهمانیدن. تفهیم. دریاباندن. منکشف کردن. مکشوف کردن. فهماندن. واقف کردن. تعریف کردن. معروف کردن. تنبیه کردن. متنبه کردن. منتبه کردن. مطلع کردن. ارائه کردن.

فرهنگ معین

(کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) (عا. ) فهماندن ، فهمانیدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فهماندن فهمانیدن .

ویکی واژه

(عا.)
فهماندن، فهمانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم