لغت نامه دهخدا منکشف. [ م ُ ک َ ش ِ ] ( ع ص ) واشونده و گشاده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. ( ناظم الاطباء ). پیدا. گشاده. ظاهرشده.( یادداشت مرحوم دهخدا ) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. ( سندبادنامه ص 85 ).- منکشف شدن ؛ باز شدن. گشاده گشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).|| برهنه شونده. ( آنندراج ) ( غیاث ). برهنه شده. روپوش برداشته شده. ( ناظم الاطباء ). برهنه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || شرح داده شده و بیان کرده شده. ( ناظم الاطباء ).